كرمستان

مهرك طهوري
ehsan_poem@yahoo.com

همه ي خودكارها مثل خودم جوهر تمام كرده اند .ديگر حتي با (ها ها ها)كردن و روي بخاري گرفتن هم رمقي ازشان بيرون نمي آيد. تيك تيك اين ساعت مسخره توي سرم مثل پتك صدا مي دهد.تاپ تاپ تاپ.
درست مثل صداي مامان .از نازكاي گلويش با يك عالم اضطراب و دلهره ونگراني بيرون مي زند .طفلك فكر مي كند باز افسرده وگوشه گير شده ام .فكر مي كند با افزودن ِ پول تو جيبي و پسته ي دان كرده و شيريني كه به قول خودش فشار را بالا مي برد ،اين درد هم قابل درمان است. نمي دانم اين فشار لعنتي كجاست كه بادو حبه قند زير و رو مي شود.
حس مي كنم مغزم پر از كرم هاي ريز سفيد رنگ است . كرم هاي پر جنب و جوش وپر تحرك .وقتي حركت مي كنند چندشم مي شود.كاش مي دانستم كجاي مغزم را بيشتر مي جوند .هسته ،پوسته يا آن جبه ي لعنتي كه هيچ وقت نفهميدم كجاست .توي كتاب هاي زمين شناسي ، پايه اي ترين قضيه اين سه موجود ِ مضحك ِ الكي بودند. هيچ وقت فكر نمي كردم تا ته ته عمرم هم گذارم بهشان بيفتد .خاك بر سرم اگر توي كلاس در عالم خلسه سير وسلوك نمي كردم ،حداقل حالا مي دانستم اين كرم ها كجاي سرم را بيشتر مي جوند .البته ديگر فرقي هم نمي كند .اين كرم ها كه من مي بينم ،فكر نمي كنم ديگر چيزي از مغزم باقي بگذارند .آن وقت ديگر لازم نيست فرق بين پوسته و جبه وهسته را بدانم .پس درست حدس زده بودم تا ته ته عمرم هم گذارم بهشان نمي افتد .
كاش آن بچه ي لوس ِ ، زبل ِ ،تخس ِ كوتوله اينجا بود .احتمالن وقتي دست مي برد براي برداشتن ِسنگ هاي بزرگتر از حد معمول، من آرام مي گفتم :همين يكي را بزني راحتم مي كني.و پسرك بدون ان كه بداند چرا ،درست وسط ابرو هايم را نشانه مي گرفت .شايد مي خواست از همان خال هاي هندي مسخره بسازد.نمي دانم . به هر حال سنگ قبل از آن كه به پيشاني ام اثابت كند حتمآ مرده بودم .يا شايد هم نه شايد خيلي قبل تر مرده بودم .خيلي قبل تر . همان زماني كه معلم مي گفت ( پوسته ) و من خداخدا مي كردم يك بار ديگر بگويد پوسته حرف (س) مثل فس فس كتري روي اجاق گاز از لا به لاي دندان هاي كج و معوجش بيرون مي زد و ته دلم مور مور مي شد .
مامان گفت : تمام افسردگي ات مال ِاين ِ كه كثيفي . پا شو يه دست به اتاقت بكش ، اگه وقت كردي يه حموم هم برو.
گفتم :نه اشكال از من نيست .اشكال مال اين تشك هاست . بوي عرق و نم كپك گرفته‌اند.
گفت : پس پاشو بندازشون زير افتاب.
زير لب گفتم : كاش خودم را مي انداختم زير آفتاب .نه زير آفتاب چرا ؟ زير يك كاميون هيجده چرخ نوي نو كه تازه از كمپاني بيرون آمده. آن وقت آگر هيجده بار از روي مغزم رد مي شد ، كرم هاي توي مغزم همه از دم لواشك مي شدند.
هيجده هزار ، شايد هم هيجده ميليون ، شايد هم هيجده ميليارد و يا اصلآ شايد هيجده نمي دونم چي چي ليون كرم . فكرش را بكن . كرم هاي چاق و خپل توي همديگر مي لولند و يكي پس از ديگري ميميرند .لاغرتر ها تكان هاي خفيف الكي مي خورند و به خيالشان خود را از معركه كنار مي كشند .
ولي هيجده عدد كمي نيست .با آ ن پسوندي كه حتمآ صفرهايش نجومي است .اين اشكال ديگر از معلم رياضي است كه دلش مي خواست پليس شود و حالا روبروي ما حرص كرده ، با اعداد و ارقام كلنجار مي رفت .واقعآ اين يكي ديگر به من و دندانهاي كج ومعوج و فس فس كتري ربطي نداشت . اشكال در هدف گيري بود كه خطا رفته بود .ولي خودمانيم مرده شور هر چي عدد و صفر و مميز است ببرند .شايد اگر رياضي و زمين شناسي را با آن اصطلاحات كلنگي شان توي يك داستان به خوردم مي دادند ، الان وضعم اين نبود .الان شايد به جاي آن كه شپش ها و كرم هاي مغزم را بشمرم ،ويرو س هاي كامپيوتر را مي شمردم .آن وقت حتمآ ديگر مجبور نبودم از عدد هيجده استفاده كنم كه هميشه مرزي بود براي كتك خوردن و نخوردن ،اگر توي كارنامه مي آمد ،آن هم براي رياضي حتما حتمآ سرم بالاي دار بود .
شايد به همين دليل هم بود كه يازده مميز چهل وهفت ثبت شد توي گواهينامه ي پيش دانشگاهي .شايد لج كرده ام و يكهو استفراغ كردم به هر چي دستور و نوزده و بيست بود .انگار قفس مرزبندي شده ي كودكي ام كه ميله هايش همه شبيه عدد هيجده شده بود ،ناگهان در عرض چند ثانيه تخريب شد .يازده گرفتن و دوازده گرفتن هم كيفي داشت .تجديد شدن وامتحان ندادن وديپلم ردي شدن كه جاي خود داشت .
مامان دوازده تا هزاري سبز تا نشده گذاشت روي بالشم و گفت :پا شو اينجا بوي تعفن ميده ،پاشو برو بيرون يه هوايي بخور .
گفتم : مامان فكر كنم كرم هاي خيلي چاق يكهو تركيدن .حالا لاشه شون متعفن شده و بوي لجن گرفته .حس مي كنم مغزِ گنديده و نيم خورده ام را لزج كرده اند .
مامان گفت : پاشو تو دوباره زد به سرت ؟
گفتم :آره اين بار كرم به سرم زده .كرم هاي دراز و تپل و سفيد . پر تحرك و كم تحرك و چاق و لاغر و زنده و مرده .از هر نوعي بخواهي .وقتي مي بينيشون همه ي بدنشون توي غلاف فرو رفته .وقتي مي كّشيشون ،كش ميان تا هر جا دلت بخواد .مثل كش هاي قيطاني ي دور پاچه ي شلوارم .يادش به خير .وقتي پاهام گز گز مي كرد ،مي فهميدم كه كش روي پاهام جا انداخته .با ناخن هاي كوتاهم آنقدر جاي قرمز شده ي كش را مي خاراندم كه خون مي افتاد .جاي كش درست مثل مرز هيجده بود .اما حتمآ اگر مرز را با كارد مي بريدم و استخوان هايم را بيرون مي كشيدم باز هم فايده نداشت .فردا اگر هشت ِهيجده ،زبانم لال وارونه مي شد با گيره ي لباس از بند رخت آويزان ميشدم .يازده سال آويزان شدم ،ازبند رخت ،از چوب رختي ،از دوش حمام ،چه شد ؟؟؟ الان اينجا توي اتاق متعفن بد بو نشسته ام واز بيكاري كرم هاي مغزم را مي شمرم .كاش حداقل تسبيح داشتم و دانه دانه به ازاي هر كرم يكي رد مي كردم تق تق ..._چند دور شد ؟صد دور .....چند دور شد ؟دويست دور .چند دور شد؟ يه يك با يه عالم صفر جلوش .صفر كه ديگه قابل نداره .اين صفر ها همه شبيه كرم هاي تپل مپل توي سرم هستند .شايد هم كرم ها شبيه صفرها هستند .نمي دانم . اي واي ...انگار حالا ديگر دارند خرخره ام را هم مي جوند .حتمآ دوروز ديگر سينه و شكم و زير شكم و ران هايم را هم مي جوند .اين همه را كجا خالي مي كنند ؟مهم نيست شايد تخم كرم مي شوند .كرم روي كرم .موج مي زنند ها .مثل يك گندم زار زير برق آفتاب .يا خزه هاي در هم تنيده ي كف دريا .به گمانم آن ها هم بوي لجن مي دهند .حالا هنوز جاي شكرش باقي است كه كف پاهايم پر ترك است .كرم ها وقتي به آنجا برسند از ترك ها بيرون مي ريزند و مي روند دنبال كارشان .شايد به پايه ي ميز گير مي دهند ،شايد به گوشه ي ديوار ،شايد هم به مغز يكي ديگر .بابك كار خوبي كرد .تا اولين كرم توي مغزش پا گذاشت و شروع كرد به تكثير ،خودش را با يك تير خلاص كرد .كله اش مثل سيب زميني پشندي بود . طاس و پر از قلمبه سلمبه .حتمآ خون روي كله اش برق مي انداخته .شايد هم كرم ها ي ريز سفيد رنگ از آنجا بيرون ريخته اند و توي خون آب تني كرده اند .اصلآ شايد اين كرم ها همان كرم ها باشند .از آن كوچه تا اينجا كه راهي نيست .مي لولند و مي ايند .از پنجره از سوراخ ديوار يا حالا هم كه مُد شده از كامپيوتر و اينترنت مي آيند .كامپيوترم هم كه سيصد وشصت تا ويروس زده بود .از كجا معلوم اين ويروس هاي لعنتي از تخم و تركه ي همين كرم ها نباشند ؟البته اين روزها ويروس كشي هم پيشه ي خيلي ها شده . چه آزادي ها چه سراسري ها .ولي هيچ كدامشان ويروس و پشه و لجن و كپك و كرم هاي مغزي را درمان نمي كنند .(_براي كشتن هر نوع ويروسي در خدمت گذاري حاضريم ) حتمآ جلوي كامپيوتر تعظيم هم مي كنند . به قول شبنم شايد دوايشان يك پيت نفت باشد و يك جرقه و بعد هم فاتحه .راحت و آسوده .نسلشان منقرض مي شود .كوچ بي كوچ ، مهاجرت و سفر و هر نوع ورود و خروجي ممنوع .حكومت نظامي تا اطلاع ثانوي .شايد اطلاع ثانوي موقعي باشد كه كرم ها از حفره هاي خالي ي چشمهايم توي خاك مي لولند و گم و گور مي شوند .به هر حال يكي آرزوي ديگران را به گور مي برد و ميسرش مي كند .خدا كند آن يك نفر من باشم . خدا كند .خدا كند .به هر حال يك فداكاري است براي بشريت ، فداكاري ِ بي مزد و منت و كارت و درصد و سهميه و اين جور حرف ها .در خدمت كامل بشريت .در خدمت كامل خلق . در خدمت همه و همه و همه وهمه .
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31351< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي